به گزارش بازی دراز، سرپلزهاب، مشهد مظلومان فاتح، در این چهار دههی اخیر آبستن حوادث بیشماری بود؛ حوادثی تلخ و شیرین که گاه روح آدمی را در میان مینها و گسلهایش به اندوهی تمام ناشدنی دچار میکند و گاه در شور حضور و همدلی و بصیرتش به شادمانیای زاید الوصف میکشاند و بر کسی پوشیده نیست که مردمان بردبار و نجیب این دیار همواره کوشیدهاند که بازیدرازوار، سرفراز و امیدوار، همچنان استوار بمانند. بر جریدهی این ایام پر از نشیب و فراز مردان و زنانی میدرخشند که به سان ستارهی قطبی، همواره دلیلی بودهاند که ره گم نشود و گاه و بیگاه.
بهانهی این نوشتار یکی از همین خیل منیر است که دستپروردهی مکتب انبیاست و معرفتآموختهی مدرسهی عاشورا و به باور قلبی راقم این سطور، تکریمش، بیش و پیش از هر مقولهای، نکوداشت انسانیت است در عصری که به انسان بودن بیش از هر چیز دیگری نیازمندیم؛ مردی که تفسیر صریح و روشنی از قول شریف " رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ " بود برای ما مردمان خسته از آوار اندوه سرپلزهاب.
حجتالاسلام جواد فاطمینسب را بزرگ و کوچک این شهر میشناسند و سخاوتش را، مهربانیش را و ایثارش را در زمان زلزله به یاد دارند؛ طلبهای که در آن ایام عسر، چون سلفش، دستگیر بود در وحشت شبهای شهر و همراه و همدل مردمان این دیار در روزهای پر التهاب دوباره ایستادن؛ امامجمعهای که برای کمک به سیلزدگان زلزلهزده، چکمه پوشید و برای تقویت روحیهی جوانانش، پاشنهی کتانیاش را بر کشید و پابهپای آنان دوید در جام ولایت. جوانی با خصایص برجستهی انسانی که تدبیر پیرانهاش، راهگشا و راه برونشد از بسیاری از مشکلات این شهر مصیبتدیده است.
به احترام چنین گوهر انسانیای باید ایستاد و کلاه از سر برداشت که از برکت حضور چنین انسانهای بزرگیست که هنوز میشود به آینده خوشبین بود. برای او که الگویی است برای انسان بودن، عمری توأم با عزت و قرین با کامیابی آرزومندم و امیدوارم که مسؤلین شهرستان در کنار نشستن به پای منبر وعظش، سیرهی عملی ایشان را هم نصبالعین خود قرار دهند؛ یقین دارم در اینصورت دری باز خواهد شد بر دیوار اندوه این شهرستان، رو به آیندهای روشنتر.
والسلام علی من اتبع الهدی
محمد ذاکری نسب