به گزارش بازی دراز،
ین سفر با سفرهای دیگر فرق داشت؛ قرار بود با مینیبوس برای پوشش خبری به مرز خسروی بروم. تصور سفر با مینیبوس برایم کمی سخت بود؛ آخرین باری که سوار مینیبوس شده بودم را به زحمت به یاد آوردم شاید 10 سال پیش بود در یک اردوی دانشآموزی، اما به نظر خودم یک توفیق اجباری بود با این مینی بوس به مرز سفر کنم.
چقدر همیشه به خودمان سخت میگیریم؛ با بهترین ماشین و بهترین امکانات میخواهیم سفر کنیم، اما به این سفر که میرسیم برایمان اصلا فرق نمیکند فقط میخواهیم هرچه سریعتر به آنجا که انتظارش را مدتهاست میکشیم، برسیم.
برای من این سفر که قرار بود خدمترسانی در مرز را و این هیاهو و شور و حال حسینی را به تصویر بکشم تجربه شیرینی بود مسافرت با مینیبوس.
همسفرانم چند خانم هممحلهای بودند که بار و بنه سفر را بسته و عازم مرز خسروی برای سفر به کربلا شده بودند؛ خیلی راحت و سبک هم سفر میکردند. وسایل سفرشان یک کوله بود با یک پتو مسافرتی و یک دست لباس و قاشق و لیوان و البته یک نان سنگک!
یکی از آنها می گفت بدون سوغات 600 هزار تومان خرج سفرشان می شود آنهم برای کرایه رفت و برگشتشان. دغدغه خورد و خوراک هم نداشتند، چون به مرحمت موکبها کم و کسری نبود.
شوق زیارت خواب را از چشمانشان ربوده بود و میگفتند تا دمدمههای صبح نخوابیدهاند؛ هول و ولای بسته شدن خسروی لحظهای امانشان نمیداد که نکند تا آنجا برویم و مرز بسته شود.
آنهایی که تجربه بیشتری داشتند و از دیگر مرزها هم به کربلا رفته بودند میگفتند خسروی راحتتر است.
یکی که تجربه سفر کربلا نداشت میگفت گرمای هوا آدم را اذیت نمیکند که باتجربهها جواب دادند ما چله مرداد کربلا رفته ایم اما گرما را حس نکردیم چون شوق زیارت همه سختی ها را آسان میکند.
آن یکی می گفت اصلا صفای اربعین یک چیز دیگر است و تجربه شیرین لمس ضریح آقا دلتنگی خانه و خانواده را از یادت میبرد.
هرچه به اسلامآباد غرب نزدیک میشدیم جاده شلوغتر میشد؛ شلوغی جاده راننده را هم کلافه کرده بود و خودروهای سنگین هم بیشتر می کرد این کلافگی را.
در مسیر با دوچرخه و موتور هم مسافرانی بودند که پا در رکاب عشق کرده و راهی این سفر شده بودند.
یکی از خانمها شیرینی پخش می کرد و بقیه صلوات میفرستادند؛ راستش قدری به آنها حسودیم شد...
ماجرای 2 هزار تومانیهای عشرت خانم!
عشرت خانم ارشد خانمها می گفت ششمین بار است کربلا می رود. او میگفت که وقتی در آنجا میبینی از معلول و پیر و بچه همه آمدهاند دوست داری از همه سبقت بگیری.
میگفت آرتروز زانو دارم اما از نجف تا عمود 800 را پیاده می روم و احساس می کنم روی هوا راه می روم .
عشرت خانم صلوات شمار روی دستش را چندتایی با ذکر صلوات جلو میبرد و در جواب سوالم برای خرج سفرش می گوید راستش هر 2000 تومانی که گیرم بیاید را در قلکی می ریزم برای خرج سفر کربلایم و هیچ وقت هم معطل هزینه کربلا نیستم.
در طول سال هم هرکس مشکل مالی داشته باشد با این پول حل میکنم و بعد که پس دادند آن را سر جایش میگذارم.
از او که از همه با تجربه تر بود در مورد رفتار عراقیها پرسیدم گفت عراقیها مهربان هستند؛ احترام ما را بیشتر از ایرانی ها دارند؛ جوانانشان با شور و حال عجیبی با ما برخورد می کنند.
قیامتی که حسین به پا کرده...
میدانی میگویند حسین جنس غمش فرق میکند، ولی من مطمئنم حسین جنس عشقش هم فرق میکند واقعا هم فرق میکند.
بعضی از این خانمهای همسفر ما مادرانی بودند که فرزندانشان را تنها گذاشتهاند، برخی مادر و پدرهایشان را و برخی خانمها هم همسرانشان را آن هم به خاطر عشق به امام حسین(ع)؛ داشتم با خودم فکر میکردم که چه قیامتی برپا کرده حسین (ع) که جدا شدن های وعده داده شده در آخر الزمان را برایمان تداعی میکند.
از یکی از آنها پرسیدم همسرانتان راضی هستند از سفر تنهای شما به یک کشور خارجی که یکی به شوخی گفت مگر برای زیارت اذن شوهر واجب است و همه تایید کردند که نه!
قسمت که باشد...
یکی می گفت پول قرعه کشی خانوادگیشان این ماه به اسمش درآمده بود و توانسته با آن به کربلا بیاید و اگر نبود نمی توانست و استطاعت مالی نداشت.
آن یکی از اجازه همسرش که تا همین دیشب راضی نبوده و بعد خودش ساکش را بسته و تا ترمینال همراهیاش کرده بود.
تابلوهای کربلا فاصلههای نزدیکتری نشان میداد و آنها شوقشان بیشتر می شد برای گذر از مرز.
از ارشد خانمها پرسیدم تا حالا ضریح امام حسین (ع) را لمس کرده که گفت رسیدن به ضریح امام حسین (ع) سخت است از پنج بار گذشته سه بار توانسته این کار را انجام دهد، ولی تاکید داشت همان از دور هم سلام بدهی آقا نگاهت میکند.
تا مرز خسروی با آنها همراه بودم؛ قرار بود برای پوشش خبری در مرز بمانم برای همین در مرز از آنها خداحافظی کردم و خواستم نایبالزیاره من هم باشند.
راستش کمی هم نگرانشان بودم؛ دست و پا شکسته عربی بلد بودند ولی چند زن در کشوری غریب اگر مشکلی برایشان پیش بیاید چه میخواهند انجام دهند؟!