پربازدیدترین ها

کد خبر: 218295 ۰۸:۵۰ - ۱۳۹۸/۰۷/۰۳

معرفی گنجینه‌های دوران دفاع مقدس

حماسه‌های «بازی دراز» /ناگفته‌های جنگ در خاطرات یک سردار

بازی دراز 1404 : حماسه‌های بازی‌دراز روایتگر خاطرات سرتیپ دوم بازنشسته امیر محمود بدری از رشادت‌های رزمندگان اسلام در دوران دفاع مقدس است که ناگفته‌های جنگ را روایت می‌کند.

حماسه‌های «بازی دراز» /ناگفته‌های جنگ در خاطرات یک سردار

به گزارش بازی دراز، « 10 روز از جنگ گذشته بود؛ یعنی 10 روز از 31 شهریور  1359 سپری شده بود که به من ابلاغ شد باید به عنوان معاون به قرارگاه مقدم عملیاتی نزاجا در غرب کشور به کرمانشاه اعزام شوم. آن زمان مسئولیت سرزمینی قرارگاه غرب، شامل کردستان، ایلام، کرمانشاه و آذربایجان شرقی و غربی بود که از جانب فرماندهی نیروی زمینی برای سهولت در کار عملیاتی و نزدیک بودن به جبهه های منطقه ی تحت امر و نظارت لازم، دستور تشکیل این ستاد در کرمانشاه را صادر کرده بودند و فرماندهی این ستاد را به عنوان نماینده فرماندهی نیروی زمینی در رده جلو قرار داده بود.

سرهنگ عطاریان، نماینده فرمانده نیروی زمینی در غرب کشور بود ایشان در دانشکده فرمانده و ستاد؛ تاکتیک سپاه، ارتش و گروه ارتش ها را تدریس می کرد.

موقعی که من به قرارگاه آمدم و خود را معرفی کردم، از حرکات و رفتارش دریافتم که علاقه مند است و می خواهد در منطقه ی غرب به خصوص سر پل ذهاب که حساسیت خاص خود را دارد عملیات شود به همین علت در نظر داشت مسئولیت فرمانده نیپ سرپل ذهاب را به من واگذار نماید....

هدف نهایی منافقین و توده‌ها که به ظاهر  خود را در مقابل نظام جمهوری اسلامی می‌دیدند براندازی حکومت بود و فکر نمی کردند که نیروهای انقلابی

و حزب‌اللهی به رهبری حضرت امام خمینی(ره) توان پایداری و استقرار حکومت اسلامی را داشته باشند و به نظر آنها حکومت در آینده از آن یکی از آنها می‌شد.

این گروه های مخالف، ارتش، سپاه و روحانیت را مانع سر راه خود می‌دانستند و به همین علت ابتدا جنگ‌های خیابانی و ترور شخصیت‌ها شکل گرفت که در نهایت با ناکامی آنها پایان یافت...»

آزادسازی بازی دراز

برای آزاد سازی بازی دراز، لازم بود جناح چپ و راستمان را به دقت بررسی کنیم. ما باید می فهمیدیم در جناح راست چه خطری ما را تهدید می کند، در جناح چپ، با چه خطری مواجه می شویم؟ باید اطلاعات کافی را از این وضاع به دست می آوردیم، تجزیه و تحلیل می کردیم و با یک بررسی علمی به این بقين دست می یافتیم که در این عملیات موفق هستیم یا خیر؟

ارتفاعات گاری، یک رشته ارتفاعات گرده‌ماهی است که درست مقابل دشت جگیران، تپه رش و باویسی قرار گرفته است. آن زمان که هنوز نیروهای ما هنوز امادگی دفاع نداشتند اگر ارتش عراق به منطقه توجیه بود، می توانست از طریق قلخانی عبور کند و ماهیدشت را بگیرد و پس از آن، بسیار راحت کرمانشاه را تصرف کند. با این کار می توانست تمام نیروهای سرپل و کل نیروهای مستقر در منطقه را به محاصره در آورد...

قراویز و حکایت عاشورا و جوشش خون حسینی

 

برای حمله و هجوم به قرآویز یه طراحی و شناسایی کامل تری نیاز داشتیم؛ ما مشغول کار شناسایی و طراحی برای این عملیات بودیم و تا تعیین روز و ساعت عملیاتی خیلی فاصله داشتیم.

 

ایام با محرم در سال ۱۳۵۹ مقارن شده بود. در دهه ی عاشورا قرار داشتیم در محورهای گیلان غرب، سومار، سرپل ذهاب و کلا در غرب کشور تفکر خاصی رواج یافته بود. تفکر این بود: اگر در عاشورا همه هم زمان حمله کنند، عراقی ها و ارتش عراق آن طوری که باید، مقاومت نمی کنند و چون بچه های ما خون حسینی در رگ هایشان وجود دارد و علاقه ی خاصی هم به امام حسین (ع) دارند، حتما پیشروی خواهیم کرد و با حمایت مردم عراق، صدام سقوط خواهد کرد.

حتی این تفکر در رده های فرماندهی هم پیچیده و اثر کرده بود تا جایی که آقای ابوشریف فرمانده وقت سپاه، به من گفت:" اصرار به حمله در این شب است."

بنا بر این فشارها، طرح ریزی روی قراویز سرعت گرفته و بیش تر طراحی انجام شد. قرار گذاشتیم که در شب عاشورا سال 59 به قرآویز حمله شود....

ماجرای حضور رهبر معظم انقلاب در ارتفاعات شاه‌نشین

همزمان با آزادسازی کلینه و سیدصادق، حضرت آیت الله خامنه ای که آن زمان امام جمعه موقت تهران بودند، با لباس نظامی به بالای ارتفاعات شاه‌نشین تشریف آوردند. شاید یک ساعت پیش از ورود و شاید هم تقريبا مقارن ورود ایشان به منطقه - درست به خاطرم نمانده - تانک های عراقی برای بازپسگیری کلینه حمله کردند. 14 دستگاه تانک را به یک ستون روی جاده راه انداخته بودند که بیایند و کلینه را پس بگیرند. ارتش عراق

بر خلاف تبحر و قوتش در به کارگیری نیروهای پیاده، توپ خانه و مهندسی، در کاربرد عملیاتی تانک ها خیلی قوی نبود.

عراقی ها تانک زیاد داشتند. تانکهای مجهز، متنوع و پیشرفته ای در اختیار آنها بود؛ ولی تاکتیک جنگ با تانک را بلد نبودند. برای نمونه به همین شیوه حمله آنها برای بازپس‌گیری کلینه توجه کنید؛ آنها ۱۴ دستگاه تانک را به یک ستون روی جاده راه انداخته بودند و می‌خواستند حمله کنند به هوانیروز. به پادگان ابوذر گفتم: بالگردهای کبرا را برای منهدم کردن تانکها بفرستند...

تنگه حاجیان و امداد الهی با آمدن بسیجیان

تنگه حاجیان، نقطه حساسی در جناح چپ جبهه بازی دراز بود. ما از این منطقه احساس خطر می کردیم و باید امنیت این منطقه تأمین می‌شد. حدس ما این بود اگر به بازی دراز حمله کنیم، عراقی ها از تنگه حاجیان به دشت دیره می‌آیند و پشت واحدهای ما را در آنجا می بندند، که اگر این کار را

 

می کردند از این منطقه به راحتی می توانستند به پادگان ابوذر هم بروند.

 

بنابراین برای برقراری امنیت و آزادسازی تنگه حاجیان، یک عملیات مشترک با تیپ مستقر در گیلان غرب طرح ریزی کردیم. انجام این عملیات ۱۰ روز طول کشید. آنجا نیروهای برادر شفیعی و نیروهای شهید ادیبان و عشایر کلهر و گردان پیادهی امید، در تصرف تنگه حاجیان فعالیت چشم گیری نمودند. یک گروهان تانک ام ۴۷ هم از مشهد به فرماندهی ستوان مقدم به مامور شده بود...

شهادت شهید شیرودی چه گونه رخ داد؟

من از زمان نبرد گردنه صلوات آباد با شهید شیرودی آشنا شدم و پس از حمله عراق، ایشان را در پادگان ابوذر سرپل ذهاب دیدم. شهید شیرودی به علتعملیات های موفقیت آمیز در بیشتر مناطق کردستان شهرت داشت. در آغاز جنگ، تعدادی بالگرد در سرپل ذهاب مستقر شدند تا از نزدیک مناطق عملیاتی لشکر ۸۱ را پشتیبانی نمایند. مسئولیت این بالگردها با شهید شیرودی بود. ایشان برای هر نوع نبردی جانانه اظهار آمادگی می کرد. در عملیات بازی دراز که شرح آن گذشت، در ارتفاع ۱۱۵۰ و یا خود بازی دراز تدارکات بچه‌ها کلا با ایشان و هم پروازی های خستگی ناپذیر شان بود. نیروهای برادر شفیعی، برادر وزوایی، گردانی از ارتش و عشایر احمدبن موسی روی بازی دراز مستقر بودند که شهید شیرودی و خلبان های هم پروازش آنها را پشتیبانی و تدارک می کردند.

در حمله ی لشکر ۷ به گذرگاه شهرک قره بلاغ - همان طوری که پیش از این اشاره کردم - بالگردها جانانه جنگیدند. هنگام حمله لشکر ۷ بغداد به دشت به خلبان شیرودی گفتم:" شما با چند بالگرد پرواز کنید و پشت سرپل ذهاب قرار بگیرید. آن جا یک سری تیغه های سنگی هست، پشت آنها جای بگیرید. توجه کنید که عراقی ها توی دشت و زیر دید و تیر ما هستند. ولی من فعلا دستور تیراندازی ندادن شما آنجا مستقر شوید و هنگامیکه به نیروها دستور تیراندازی داده شد، شما هم نیروها را پشتیبانی کنید.

شیرودی بالگردش را روی شهر سرپل ذهاب آورد. از آنجا به طرف شهرک زارعی سابق تغییر مسیر داد. درست روی آن شهرک رفت. من دوباره به او گفتم:" مواظب باش! آن سمت پرواز نكن. عراقی ها تو را می زنند."

شهید شیرودی گفت:" آقای بدری! ناراحت نباش من اینها را دارم." یک کم جلوتر رفت و از سرپل ذهاب رد شد و روی شهرک زارعی رفت. آنجا یکی از تانک های عراقی با تیر مستقیم تیر بارش بالگرد خلبان شیرودی را هدف گرفت و ایشان و بالگردش در همان شهرک زارعی افتادند. کارکنان پادگان ابوذر و دیگر همرزمان شهید شیرودی، آمدند و ایشان را برداشتند و بردند؛ ولی خلبان شیرودی بلافاصله همان جا به شهادت رسید. یادش همیشه گرامی باد ...